ابعاد، سن، محتویات، ساختار و قوانین
اندازه واقعی جهان هنوز ناشناخته است و حتی ممکن است بینهایت باشد. جهان قابل رویت از زمین (جهان قابل مشاهده)، کرهای به شعاع تقریبی ۴۶ میلیارد سال نوری است. این بدین معنیاست که انبساط فضا دورترین شیء مشاهدهشده را به این اندازه دور کردهاست. برای درک بزرگی این عدد در نظر بگیرید که قطر یک کهکشان در حدود ۳۰۰۰۰ سال نوری و فاصله دو کهکشان همسایه به طور معمول در حدود ۳ میلیون سال نوری است.به عنوان مثال،قطر کهکشان راه شیری تقریباً ۱۰۰٫۰۰۰ سال نوری است، و نزدیکترین کهکشان خواهر آن، کهکشان زن برزنجیر است، که تقریباً ۲.۵ میلیون سال نوری از آن فاصله دارد.

احتمالاً بیش از ۱۰۰ میلیارد (۱۰۱۱) کهکشان در جهان قابل مشاهده وجود دارند. اندازه کهکشانها به طور معمول در محدودهای از کهکشانهای کوتوله با کمتر از ده میلیون (۱۰۷) ستاره گرفته، تا کهکشانهای غولپیکری با یک تریلیون (۱۰۱۲) ستاره، تغییر میکند. اخترشناسان طی مطالعهای که در سال ۲۰۱۰ انجام شد، تعداد ستارگان موجود در جهان قابل مشاهده را ۳۰۰ سکستیلیون (۳×۱۰۲۳) تخمین زدهاند.
چنانچه میانگین ماده موجود را در فواصلی بیشتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری محاسبه کنیم، میتوان به این نتیجه رسید که ماده قابل مشاهده به طور همگن(یکنواخت) در جهان پخش شدهاست.هرچند که بنا بر مشاهدات در مقیاسهای طولی کوچکتر، این یکنواختی وجود ندارد و مواد تشکیل توده میدهند ؛ بسیاری از اتمها فشرده شده و تشکیل ستاره میدهند، بیشتر ستارهها درون کهکشانها قرار میگیرند، بیشتر کهکشانها درون خوشهها و ابرخوشهها، و در نهایت، درون بزرگترین ساختارهای موجود در جهان مانند دیوار بزرگ سیافای۲ قرار میگیرند. علاوه بر این، در بازههای بزرگتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری، ماده قابل مشاهده به صورت همسانگرد در سراسر جهان توزیع شدهاست؛ این بدان معنیاست که هیچ جهت مشاهدهای با جهتهای دیگر تفاوتی ندارد و محتویات هر ناحیه بزرگی از آسمان با محتویات هر ناحیه بزرگ دیگری تقریباً یکسان است.یک تابش الکترومغناطیسی ریزموج همسانگرد سراسر جهان را فراگرفتهاست که معادل تعادل گرمایی طیف جسم سیاه با دمای در حدود ۲٫۷۲۵ کلوین میباشد. این فرضیه که جهان در مقیاسهای بزرگ (بیشتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری) همگن و همسانگرد است، اصل کیهانشناختی نام دارد، که توسط مشاهدات تجربی تایید میشود.
چگالی کلی کنونی جهان بسیار اندک است، تقریبا ۹٫۹ × ۱۰−۳۰ گرم در هر سانتیمتر مکعب.به نظر میرسد که این ترکیب جرم-انرژی از ۷۳٪ انرژی تاریک، ۲۳٪ ماده تاریک سرد و ۴٪ ماده معمولی (باریونی) تشکیل شدهاست. بنابراین چگالی اتم در جهان قابل مشاهده در مرتبه یک اتم هیدروژن در هر چهار متر مکعب میباشد. ویژگیهای انرژی تاریک و ماده تاریک تا حدود زیادی ناشناخته ماندهاست. ماده تاریک مانند ماده معمولی جاذبه گرانشی دارد و در نتیجه سبب کندتر شدن انبساط جهان میگردد، در مقابل، انرژی تاریک سبب افزایش آهنگ انبساط جهان میشود.
تخمینهای کنونی سن جهان را در حدود ۰٫۰۳۷ ± ۱۳٫۷۹۸ میلیارد سال برآورد میکنند. جهان در تمام طول تاریخ خود یکسان نبوده؛ مثلا جمعیت اختروشها و کهکشانها تغییر کرده و خود فضا نیز منبسط شدهاست. این انبساط میتواند پاسخی برای این پرسش باشد که چرا دانشمندان روی زمین می توانند نور کهکشانی را که ۳۰ میلیارد سال نوری با آنها فاصله دارد، ببینند؛ در حالیکه نور حداکثر در حدود ۱۳ میلیارد سال (به اندازه سن جهان) برای انتشار و رسیدن به آنها زمان داشته است. پاسخ این پرسش این است که خود فضای بین زمین و کهکشان مزبور منبسط شده و آنها را از هم دور کردهاست. انبساط فضا همچنین با این مشاهده تجربی همخوانی دارد که نور دریافتی از کهکشانهای دور دچار پدیده انتقال به سرخ میگردد؛ از آنجا که جهان در انبساط است و این کهکشانها در حال دور شدن از ما هستند، طول موج فوتونهای منتشر شده از این منبع نور متحرک در طول سفر خود کشیده شده و افزایش مییابد و بسامد کاهش مییابد. بر پایه مطالعات انجام شده بر روی ابرنواختر نوع Ia و دادههای دیگر، آهنگ این انبساط فضایی در حال افزایش است.
اینطور به نظر میرسد که فراوانی نسبی عناصر شیمیایی مختلف - بهویژه سبکترین اتمها مانند هیدروژن، دوتریم، هلیم - در سراسر جهان و در طول تاریخ قابل مشاهده آن یکسان است. میزان ماده از ضدماده در جهان بسیار بیشتر است. این عدم تقارن ممکن است به مشاهدات مربوط به نقض سیپی مرتبط باشد. بار الکتریکی خالص جهان صفر است و از این رو در مقیاسهای فواصل کیهانی، تنها نیروی گرانش حکمفرماست. همچنین تکانه و تکانه زاویهای خالص جهان صفر است. اگر جهان متناهی باشد، عدم وجود بار الکتریکی و تکانه جهان را میتوان از قوانین فیزیکی پذیرفته شده (به ترتیب از قانون گاوس و عدم واگرایی شبه-تنسور استرس-تکانه-انرژی) نتیجهگرفت.
جهان فضازمان همواری دارد که سه بعد فضایی و یک بعد زمان است. به طور میانگین فضا بسیار نزدیک به تخت (خمش تقریباً صفر) است. این بدان معناست که هندسه اقلیدسی با دقت بالایی در سراسر جهان با مشاهدات تجربی سازگاری دارد. به نظر میرسد که فضازمان، حداقل در مقیاس فواصل در حد جهان قابل مشاهده دارای توپولوژی فضای همبند ساده است. هرچند که با تکیه بر مشاهدات کنونی نمیتوان این احتمالات را رد نمود که فضازمان ممکن است دارای تعداد ابعاد بیشتری باشد و یا توپولوژی کلی فضا ممکن است همبند چندگانه باشد
جهان به گونهای رفتار میکند که به نظر میرسد بهطور منظم از یک سری قوانین و ثابتهای فیزیکی پیروی میکند. بنا بر مدل استاندارد پذیرفتهشده در فیزیک، همه مواد از سه نسل از لپتونها و کوارکها تشکیل میشوند که هردوی آنها فرمیون هستند. این ذرات بنیادی از طریق سه نیروی بنیادی با یکدیگر برهمکنش دارند:
برهمکنش الکتروضعیف که شامل الکترومغناطیس و نیروی هستهای ضعیف میشود،
نیروی هستهای قوی که توسط کرومودینامیک کوانتومی توصیف میشود،
و نیروی گرانش که در حال حاضر کاملترین توصیف آن توسط نظریه نسبیت عام ارائه میشود؛
دو نیروی اول را میتوان با استفاده از نظریه میدانهای کوانتومی بازبههنجارسازی شده توضیح داد. این دو نیرو توسط تعدادی بوزون پیمانهای منتقل میگردند. هر یک از این بوزونها با یک نوع تقارن پیمانهای متناظر هستند. هنوز دستیابی به یک نظریه میدان کوانتومی بازبههنجارسازیشده برای نسبیت عام محقق نشدهاست، هرچند که اشکال مختلف نظریه ریسمان تا حدودی نویدبخش هستند. تا زمانی که مقیاس فواصل فضایی و زمانی به اندازه کافی کوچک باشد، نظریه نسبیت خاص در سراسر جهان برقرار است؛ در غیر این صورت باید از نظریه تعمیمیافته تر نسبیت عام استفاده نمود. تاکنون هیچ توضیح خاصی برای این موضوع که چرا ثابتهای فیزیکی مانند ثابت پلانک h و ثابت گرانش G این مقادیر خاص را دارا هستند، در دست نیست. چندین قانون پایستگی تا کنون شناسایی شدهاند. از جمله این قوانین می توان به قانونهای پایستگی بار، پایستگی تکانه و تکانه زاویهای و پایستگی انرژی اشاره نمود. در بسیاری موارد قوانین پایستگی با تقارن و هویتهای ریاضی مرتبطاند.
تنظیم مقادیر
به گواهی مشاهدات، بسیاری از پارامترهای جهان دارای مقادیر بسیار ویژهای هستند، زیرا اگر مقادیر این پارامترها کمی با مقدار کنونی آن تفاوت داشت، امکان پیدایش حیات هوشمند در جهان وجود نداشت. البته همه دانشمندان با وجود داشتن جهان تنظیمشده موافق نیستند. بهطورخاص اینکه حیات هوشمند چه شکلهایی میتواند داشتهباشد و تحت چه شرایطی بهوجود میآید، هنوز نادانسته ماندهاست. یکی از مشاهدات مرتبط با این مبحث این است که برای اینکه ناظر وجود داشتهباشد و بتواند جهان تنظیمشده را مشاهده نماید، باید جهان امکان حیات هوشمند را دارا باشد؛ ازاینرو احتمال شرطی مشاهده یک جهان تنظیمشده برابر با ۱ است. این موضوع با نام اصل انساننگر شناخته میشود.
مدلهای تاریخی
در طول تاریخ با توجه به دادههای در دسترس و درک موجود از کیهان در هر زمان، مدلهای بسیاری برای کیهان (کیهانشناسی) و چگونگی پیدایش آن (کیهانزایی) ارائه شدهاند. از لحاظ تاریخی ، کیهانشناسیها و کیهانزاییها بر پایه روایاتی از خدایانی بنا میشد که به گونههای مختلفی عمل میکردند. نظریهها ی شامل یک جهان غیرشخصی که قوانین فیزیکی بر آن حکمفرماست، نخستین بار توسط یونانیها و هندیها ارائه شدند. با گذشت قرنها و پیشرفت مشاهدات نجومی و نظریههای حرکت و گرانش به دقیقترین توصیف جهان در حال حاضر انجامیدهاست. دوران کیهانشناسی نوین با نظریه نسبیت عام آلبرت اینشتین در سال ۱۹۱۵ آغاز شد، که این امکان را بوجود آورد که بتوان به صورت کمی سرآغاز، تکامل و سرانجام جهان به عنوان یک کل را توضیح داد. بیشتر نظریات نوین در کیهانشناسی بر پایه نسبیت عام و یا به طور خاص بر پایه مهبانگ بنا شدهاند.
آفرینش
در بسیاری از فرهنگها داستانهایی در توصیف سرآغاز جهان وجود دارند که ممکن است بتوان آنها را در چند گونه گروهبندی نمود. در یک گونه این داستانها جهان از یک تخم کیهانی زاییده میشود. از زمره اینگونه داستانها میتوان به شعر حماسی فنلاندی کالوالا، افسانه چینی پانگو و یا افسانه هندی براهماندا پورانه اشاره نمود. در افسانههای مشابهی جهان بهدست یک موجودیت یکتا آفریده شدهاست که از خود چیزی پراکنده و یا تولید می نماید، مانند مفهوم آدی بودا در بودیسم تبتی، افسانه گایا(مادر زمین) در یونان باستان، الهه آزتک در افسانه کواتلیکوئه، داستان خدای مصر باستان به نام آتوم و یا روایت آفرینش در کتاب آفرینش. در گونهای دیگر از این داستانها جهان از اجتماع خدایان مونث و مذکر پدیدآمدهاست، مانند رنگی و پاپا در افسانه مائوری. در دیگر داستانها جهان با استفاده از مواد از پیش موجود همچون پیکر خدایان درگذشته - مثلا از پیکر تیامات در حماسه بابلی انوما الیش و یا از یمیر غولپیکر در اساطیر اسکاندیناوی - و یا مواد پرهرجومرج مانند ایزاناگی و ایزانامی در اساطیر ژاپن. در سایر داستانها جهان از عناصری بنیادی منتشر میشود، مانند برهمن و پراکریتی و یا یین و یانگ در تائو.
مدلهای فلسفی
از قرن ششم پیش از میلاد فیلسوفان یونانی پیشاسقراطی نخستین مدلهای فلسفی شناخته شده از جهان را ایجاد نمودند. فیلسوفان یونانی نخستین متوجه شدهبودند که ظاهر میتواند گمراهکننده باشد و از همین رو به دنبال درک واقعیت نهفته در پشت ظاهر بودند. مثلا آنها متوجه قابلیت تغییر شکل ماده(مثلا یخ به آب به بخار) شدهبودند و چندین فیلسوف بر پایه این مشاهده پیشنهاد دادند که همه مواد که در ظاهر متفاوت، شکلهای مختلفی از یک ماده اولیه یا آرخه(به انگلیسی: arche) هستند. نخستین کسی که چنین پیشنهادی داد تالس بود که پیشنهاد نمود این ماده آب است. آناکسیماندروس، شاگرد تالس، پیشنهاد داد که همه چیز از آپایرون نامحدود آمدهاست. آناکسیماندروس عقیده داشت که باد به دلیل کیفیتهای جاذبه و دافعه آن باعث می شود که آرخه فشرده شود یا به شکل دیگری درآید. آناکساگوراس عنصر نوس(ذهن) را معرفینمود. هراکلیتوس آتش را معرفی کرد و از لوگوس سخن گفت. امپدوکلس چهار عنصر پیشنهاد نمود: خاک، آب، باد و آتش. نظریه عناصر چهارگانه وی بسیار مورد توجه قرارگرفت. همانند فیثاغورس، افلاطون نیز بر این باور بود که همه چیز از عدد تشکیل شدهاست و عناصر امپدوکلس به شکل اجسام افلاطونی هستند. دموکریتوس و فیلسوفان بعدی - که مهمترینشان لئوکیپوس بود - ئیشنهاد دادند که جهان از اتمهای تجزیهناپذیری تشکیل شدهاست که در خلاء حرکت میکنند. ارسطو باور نداشت که چنین چیزی امکانپذیر باشد زیرا هوا نیز مانند آب دربرابر حرکت مقاومت میکند.
اگرچه هراکلیتوس به تغییر ابدی اعتقاد داشت، پارمنیدس، فیلسوف تقریبا همدوره او بر این باور بود که تغییر تنها یک توهم است. واقعیت نهفته تا ابد بدون تغییر و در سکون میماند و ماهیت یکتایی دارد. پارامنیدس این واقعیت یکتا را به صورت τὸ ἐν (آن یگانه) نمایش دادهاست. نظریه پارامنیدس به نظر بسیاری از فیلسوفان ناپذیرفتنی مینمود، اما یکی از شاگردان او به نام زنون الئایی با چندین پارادوکس معروف آنها را به مجادله فراخواند. ارسطو با معرفی مفهوم بینهایت قابلشمارش و همچنین پیوستار تقسیمپذیر تا بینهایت، به این پارادوکسها پاسخ داد.
کانادا، فیلسوف هندی و بنیانگذار مدرسه وایششیکا، یک نظریه اتمگرایی معرفی کرد و پیشنهاد داد که نور و گرما اشکال مختلف یک ماده واحد هستند.
در قرن پنجم پیش از میلاد، دیگناگا،فیلسوف بودایی اتمگرا پیشنهاد نمود اکه اتمها به اندازه نقطه و بدون زمان هستند و از انرژی ساخته شدهاند. آنها وجود ماده اولیه را رد کردند و اعتقاد داشتند حرکت در واقع برقهای لحظهای جریانی از انرژی هستند.نظریه متناهیگرایی زمانی برآمده از دکترین آفرینش مشترک در بین سه دین ابراهیمی بود: یهودیت، مسیحیت و اسلام. جان فیلوپونوس، فیلسوف مسیحی، استدلالهایی بر علیه مواضع فیلسوفان یونانی در مورد نامتناهی بودن گذشته و آینده ارائه داد. این استدلالها توسط یکی از فیلسوفان اسلامی نخستین به نام ابویوسف کندی، فیلسوف یهودی به نام سعادیا گائون و متکلم اسلامی به نام امام محمد غزالی نیز استفاده شدهاست. آنها از فیزیک و متافیزیک ارسطو بهره جستند و دو استدلال منطقی در رد گذشته نامتناهی ارائه دادند. استدلال نخست در باب ناممکن بودن وجود بینهایت واقعی است، که اینگونه بیان میشود:
«یک بی نهایت واقعی وجود ندارد»
«سیر نامتناهی روبهگذشته رویدادها در زمان یک بینهایت واقعی است»
« \therefore سیر نامتناهی رو به گذشته رویدادها وجود ندارد»
دومین استدلال در باب ناممکن بودن تکمیل یک بینهایت از طریق افزودنهای پیاپی است. این استدلال به این صورت بیان شدهاست:
«یک بینهایت واقعی را نمیتوان از طریق افزایشهای پیاپی کامل نمود»
«سریهای زمانی اتفاقات گذشته با افزایشهای پیاپی کامل شدهاند»
« \therefore سریهای زمانی از اتفاقات گذشته نمیتواند بینهایت واقعی باشد»
هردوی این استدلالها توسط فیلسوفان و خداشناسان مسیحی نیز مورد اقتباس قرارگرفتهاند. بهویژه استدلال دومی که کانت در رساله آنتینومی خود در مورد زمان از آن استفاده نمود.
مدلهای نجومی
نخستین مدلهای نجومی جهان اندکی پس از شروع اخترشناسی توسط اخترشناسان بابلی پیشنهاد شد. آنها جهان را به شکل یک صفحه تخت میپنداشتند که در اقیانوسی غوطهور است واین پیشزمینه نقشههای یونانی مانند نقشههای آناکسیماندروس و هکاتئوس بود.
بعدها اخترشناسان یونانی با مشاهده حرکت اجرام آسمانی به این اندیشه افتادند که مدلهای ژرفتری از جهان را بر پایه شواهد تجربی ابداع کنند. نخستین مدل منطقی توسط اودوکسوس کنیدوسی ارائه شد. طبق تعبیر فیزیکی ارسطو از این مدل کرههای آسمانی تا ابد با سرعت یکنواخت به دور زمین ثابت میگردند. ماده عادی کاملا در درون کره خارجی قرارگرفتهاست. این مدل توسط کالیپوس اصلاح شد و بعد از اینکه کرههای هم مرکز از آن حذف شد با مشاهدات نجومی بطلمیوس تقریبا در سازگاری کامل بود. موفقیت این مدل تا حدود زیادی مدیون این اصل ریاضی است که هر تابعی (مثلا تابع موقعیت یک سیاره) را میتوان به صورت مجموعهای از توابع دایرهای (حالات فوریه) درآورد. سایر دانشمندان یونانی مانند فیلسوف مکتب فیثاغوری، فیلولائوس به این اصل رسیدند که در مرکز جهان یک آتش مرکزی قرار دارد که زمین، خورشید، ماه و سایر سیارات در حرکت دایرهای با سرعت یکنواخت به دور آن میچرخند.
آریستارخوس ساموسی، اخترشناس یونانی نخستین فرد شناختهشدهایست که مدلی خورشید مرکزی برای جهان راائه داد. اگرچه متون اصلی وی گمشدهاند، اما ارشمیدس در کتاب «جدول اعداد ماسه» به این مدل اشاره کرده و نظریه خورشید-مرکزی وی را توصیف میکند. ارشمیدس چنین مینویسد(ترجمه از متن انگلیسی):
شما شاه گلون مستحضر هستید که جهان نامیاست که بیشتر اخترشناسان برای کرهای برگزیدهاند که مرکز آن مرکز زمین است و شعاع آن برابر طول خط مستقیمی است که از مرکز زمین به مرکز خورشید میرسد. همانگونه که از اخترشناسان به گوشتان رسیدهاست عقیده عموم بر این است. حال آنکه آریستارخوس کتابی بیرون دادهاست که شامل فرضیات مشخصی است که در آن به نظر میرسد در نتیجه فرضهای صورتگرفته، جهان در حقیقت بسیار یزرگتر از «جهانی» است که پیشتر عرض کردم. فرضیات آن بر این است که ستارگان ثابت و خورشید حرکتی نداشته و زمین به دور خورشید و بر روی محیط یک دایره میگردد و خورشید در مرکز این مدار قرار دارد و کره ستارگان ثابت که در اطراف مرکز خورشید قرار گرفتهاند به قدری بزرگ است که که دایرهای که بنا بر فرضیات وی زمین در آن به دور خورشید می گردد تنها کسر کوچکی از فاصله ستارگان ثابت است.
آریستاخوس اعتقاد داشت که ستارگان بسیار دور هستند و به همین دلیل هیچگونه اختلاف منظری مشاهده نمیشود. یعنی ستارگان هنگامی که زمین به دور خورشید میگردد هیچ حرکتی نسبت به یکدیگر ندارند. ستارگان در واقع از آنچه بهطور عمومی در دوران باستان میپنداشتند، بسیار دورتر هستند و به همین دلیل اختلاف منظر ستارهای تنها با ابزارهای دقیق قابل اندازهگیری است. در آن دوران مدل زمین-مرکز که با اختلاف منظر سیارهای همخوانی داشت را به عنوان توضیحی برای علت عدم مشاهده اختلاف منظر ستارهای در نظر میگرفتند. آنچنانکه از ظواهر برمیآید مدل خورشید-مرکز قویا رد شدهبود، چنانچه در پاراگرافی از افلاطون چنین آمده است:
کلئانتس [یکی از فیلسوفان همدوره آریستارخوس و سردسته رواقیون ] فکر میکرد که وظیفه یونانیها این بود که آریستارخوس ساموسی را به اتهام حرمتشکنی از طریق نسبت دادن حرکت به قلب جهان [زمین] محاکمه نمایند... او فکر میکند که آسمان ثابت است و زمین در مسیر دایرهای میگردد و همزمان به دور محور خویش نیز میچرخد.
تنها نام شناخته شده دیگر از اخترشناسانی که از مدل خورشید-مرکز آریستارخوس حمایت نمود، سلوکوس سلوکیهای است که اخترشناسی یونانیگرا (هلنیست) بود. بنا بر نظر پلوتارک، سلوکوس نخستین کسی بود که مدل خورشید-مرکز را از راه استدلال اثبات نمود اما چگونگی استدلالش مشخص نیست. احتمالا استدلال سوکوس مرتبط با پدیده جزر و مد بوده است. به نظر استرابو، سلوکوس نخستین کسی بود که بیان نمود جزر و مد ناشی از جاذبه ماه است و ارتفاع آن به موقعیت نسبی ماه به خورشید بستگی دارد. احتما دیگر آن است که سلوکوس نظریه خورشید-مرکز را با استفاده از تعیین ثوابت یک مدل هندسی برای این نظریه و ابداع روشهایی برای محاسبه موقعیت سیارات با استفاه از این مدل، اثبات نموده باد، همانند کاری که کوپرنیک در قرن شانزدهم انجام داد.در خلال قرون وسطی مدلهای خورشید مرکز توسط آریابهاتا، اخترشناس هندی و همچنین ابوسعید سجزی و ابومعشر بلخی ، اخترشناسان ایرانی نیز پیشنهاد شدهاند.
keywords : تماشا،سایت تماشا،مقاله تماشا
اندازه واقعی جهان هنوز ناشناخته است و حتی ممکن است بینهایت باشد. جهان قابل رویت از زمین (جهان قابل مشاهده)، کرهای به شعاع تقریبی ۴۶ میلیارد سال نوری است. این بدین معنیاست که انبساط فضا دورترین شیء مشاهدهشده را به این اندازه دور کردهاست. برای درک بزرگی این عدد در نظر بگیرید که قطر یک کهکشان در حدود ۳۰۰۰۰ سال نوری و فاصله دو کهکشان همسایه به طور معمول در حدود ۳ میلیون سال نوری است.به عنوان مثال،قطر کهکشان راه شیری تقریباً ۱۰۰٫۰۰۰ سال نوری است، و نزدیکترین کهکشان خواهر آن، کهکشان زن برزنجیر است، که تقریباً ۲.۵ میلیون سال نوری از آن فاصله دارد.

احتمالاً بیش از ۱۰۰ میلیارد (۱۰۱۱) کهکشان در جهان قابل مشاهده وجود دارند. اندازه کهکشانها به طور معمول در محدودهای از کهکشانهای کوتوله با کمتر از ده میلیون (۱۰۷) ستاره گرفته، تا کهکشانهای غولپیکری با یک تریلیون (۱۰۱۲) ستاره، تغییر میکند. اخترشناسان طی مطالعهای که در سال ۲۰۱۰ انجام شد، تعداد ستارگان موجود در جهان قابل مشاهده را ۳۰۰ سکستیلیون (۳×۱۰۲۳) تخمین زدهاند.
چنانچه میانگین ماده موجود را در فواصلی بیشتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری محاسبه کنیم، میتوان به این نتیجه رسید که ماده قابل مشاهده به طور همگن(یکنواخت) در جهان پخش شدهاست.هرچند که بنا بر مشاهدات در مقیاسهای طولی کوچکتر، این یکنواختی وجود ندارد و مواد تشکیل توده میدهند ؛ بسیاری از اتمها فشرده شده و تشکیل ستاره میدهند، بیشتر ستارهها درون کهکشانها قرار میگیرند، بیشتر کهکشانها درون خوشهها و ابرخوشهها، و در نهایت، درون بزرگترین ساختارهای موجود در جهان مانند دیوار بزرگ سیافای۲ قرار میگیرند. علاوه بر این، در بازههای بزرگتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری، ماده قابل مشاهده به صورت همسانگرد در سراسر جهان توزیع شدهاست؛ این بدان معنیاست که هیچ جهت مشاهدهای با جهتهای دیگر تفاوتی ندارد و محتویات هر ناحیه بزرگی از آسمان با محتویات هر ناحیه بزرگ دیگری تقریباً یکسان است.یک تابش الکترومغناطیسی ریزموج همسانگرد سراسر جهان را فراگرفتهاست که معادل تعادل گرمایی طیف جسم سیاه با دمای در حدود ۲٫۷۲۵ کلوین میباشد. این فرضیه که جهان در مقیاسهای بزرگ (بیشتر از ۳۰۰ میلیون سال نوری) همگن و همسانگرد است، اصل کیهانشناختی نام دارد، که توسط مشاهدات تجربی تایید میشود.
چگالی کلی کنونی جهان بسیار اندک است، تقریبا ۹٫۹ × ۱۰−۳۰ گرم در هر سانتیمتر مکعب.به نظر میرسد که این ترکیب جرم-انرژی از ۷۳٪ انرژی تاریک، ۲۳٪ ماده تاریک سرد و ۴٪ ماده معمولی (باریونی) تشکیل شدهاست. بنابراین چگالی اتم در جهان قابل مشاهده در مرتبه یک اتم هیدروژن در هر چهار متر مکعب میباشد. ویژگیهای انرژی تاریک و ماده تاریک تا حدود زیادی ناشناخته ماندهاست. ماده تاریک مانند ماده معمولی جاذبه گرانشی دارد و در نتیجه سبب کندتر شدن انبساط جهان میگردد، در مقابل، انرژی تاریک سبب افزایش آهنگ انبساط جهان میشود.
تخمینهای کنونی سن جهان را در حدود ۰٫۰۳۷ ± ۱۳٫۷۹۸ میلیارد سال برآورد میکنند. جهان در تمام طول تاریخ خود یکسان نبوده؛ مثلا جمعیت اختروشها و کهکشانها تغییر کرده و خود فضا نیز منبسط شدهاست. این انبساط میتواند پاسخی برای این پرسش باشد که چرا دانشمندان روی زمین می توانند نور کهکشانی را که ۳۰ میلیارد سال نوری با آنها فاصله دارد، ببینند؛ در حالیکه نور حداکثر در حدود ۱۳ میلیارد سال (به اندازه سن جهان) برای انتشار و رسیدن به آنها زمان داشته است. پاسخ این پرسش این است که خود فضای بین زمین و کهکشان مزبور منبسط شده و آنها را از هم دور کردهاست. انبساط فضا همچنین با این مشاهده تجربی همخوانی دارد که نور دریافتی از کهکشانهای دور دچار پدیده انتقال به سرخ میگردد؛ از آنجا که جهان در انبساط است و این کهکشانها در حال دور شدن از ما هستند، طول موج فوتونهای منتشر شده از این منبع نور متحرک در طول سفر خود کشیده شده و افزایش مییابد و بسامد کاهش مییابد. بر پایه مطالعات انجام شده بر روی ابرنواختر نوع Ia و دادههای دیگر، آهنگ این انبساط فضایی در حال افزایش است.
اینطور به نظر میرسد که فراوانی نسبی عناصر شیمیایی مختلف - بهویژه سبکترین اتمها مانند هیدروژن، دوتریم، هلیم - در سراسر جهان و در طول تاریخ قابل مشاهده آن یکسان است. میزان ماده از ضدماده در جهان بسیار بیشتر است. این عدم تقارن ممکن است به مشاهدات مربوط به نقض سیپی مرتبط باشد. بار الکتریکی خالص جهان صفر است و از این رو در مقیاسهای فواصل کیهانی، تنها نیروی گرانش حکمفرماست. همچنین تکانه و تکانه زاویهای خالص جهان صفر است. اگر جهان متناهی باشد، عدم وجود بار الکتریکی و تکانه جهان را میتوان از قوانین فیزیکی پذیرفته شده (به ترتیب از قانون گاوس و عدم واگرایی شبه-تنسور استرس-تکانه-انرژی) نتیجهگرفت.
جهان فضازمان همواری دارد که سه بعد فضایی و یک بعد زمان است. به طور میانگین فضا بسیار نزدیک به تخت (خمش تقریباً صفر) است. این بدان معناست که هندسه اقلیدسی با دقت بالایی در سراسر جهان با مشاهدات تجربی سازگاری دارد. به نظر میرسد که فضازمان، حداقل در مقیاس فواصل در حد جهان قابل مشاهده دارای توپولوژی فضای همبند ساده است. هرچند که با تکیه بر مشاهدات کنونی نمیتوان این احتمالات را رد نمود که فضازمان ممکن است دارای تعداد ابعاد بیشتری باشد و یا توپولوژی کلی فضا ممکن است همبند چندگانه باشد
جهان به گونهای رفتار میکند که به نظر میرسد بهطور منظم از یک سری قوانین و ثابتهای فیزیکی پیروی میکند. بنا بر مدل استاندارد پذیرفتهشده در فیزیک، همه مواد از سه نسل از لپتونها و کوارکها تشکیل میشوند که هردوی آنها فرمیون هستند. این ذرات بنیادی از طریق سه نیروی بنیادی با یکدیگر برهمکنش دارند:
برهمکنش الکتروضعیف که شامل الکترومغناطیس و نیروی هستهای ضعیف میشود،
نیروی هستهای قوی که توسط کرومودینامیک کوانتومی توصیف میشود،
و نیروی گرانش که در حال حاضر کاملترین توصیف آن توسط نظریه نسبیت عام ارائه میشود؛
دو نیروی اول را میتوان با استفاده از نظریه میدانهای کوانتومی بازبههنجارسازی شده توضیح داد. این دو نیرو توسط تعدادی بوزون پیمانهای منتقل میگردند. هر یک از این بوزونها با یک نوع تقارن پیمانهای متناظر هستند. هنوز دستیابی به یک نظریه میدان کوانتومی بازبههنجارسازیشده برای نسبیت عام محقق نشدهاست، هرچند که اشکال مختلف نظریه ریسمان تا حدودی نویدبخش هستند. تا زمانی که مقیاس فواصل فضایی و زمانی به اندازه کافی کوچک باشد، نظریه نسبیت خاص در سراسر جهان برقرار است؛ در غیر این صورت باید از نظریه تعمیمیافته تر نسبیت عام استفاده نمود. تاکنون هیچ توضیح خاصی برای این موضوع که چرا ثابتهای فیزیکی مانند ثابت پلانک h و ثابت گرانش G این مقادیر خاص را دارا هستند، در دست نیست. چندین قانون پایستگی تا کنون شناسایی شدهاند. از جمله این قوانین می توان به قانونهای پایستگی بار، پایستگی تکانه و تکانه زاویهای و پایستگی انرژی اشاره نمود. در بسیاری موارد قوانین پایستگی با تقارن و هویتهای ریاضی مرتبطاند.
تنظیم مقادیر
به گواهی مشاهدات، بسیاری از پارامترهای جهان دارای مقادیر بسیار ویژهای هستند، زیرا اگر مقادیر این پارامترها کمی با مقدار کنونی آن تفاوت داشت، امکان پیدایش حیات هوشمند در جهان وجود نداشت. البته همه دانشمندان با وجود داشتن جهان تنظیمشده موافق نیستند. بهطورخاص اینکه حیات هوشمند چه شکلهایی میتواند داشتهباشد و تحت چه شرایطی بهوجود میآید، هنوز نادانسته ماندهاست. یکی از مشاهدات مرتبط با این مبحث این است که برای اینکه ناظر وجود داشتهباشد و بتواند جهان تنظیمشده را مشاهده نماید، باید جهان امکان حیات هوشمند را دارا باشد؛ ازاینرو احتمال شرطی مشاهده یک جهان تنظیمشده برابر با ۱ است. این موضوع با نام اصل انساننگر شناخته میشود.
مدلهای تاریخی
در طول تاریخ با توجه به دادههای در دسترس و درک موجود از کیهان در هر زمان، مدلهای بسیاری برای کیهان (کیهانشناسی) و چگونگی پیدایش آن (کیهانزایی) ارائه شدهاند. از لحاظ تاریخی ، کیهانشناسیها و کیهانزاییها بر پایه روایاتی از خدایانی بنا میشد که به گونههای مختلفی عمل میکردند. نظریهها ی شامل یک جهان غیرشخصی که قوانین فیزیکی بر آن حکمفرماست، نخستین بار توسط یونانیها و هندیها ارائه شدند. با گذشت قرنها و پیشرفت مشاهدات نجومی و نظریههای حرکت و گرانش به دقیقترین توصیف جهان در حال حاضر انجامیدهاست. دوران کیهانشناسی نوین با نظریه نسبیت عام آلبرت اینشتین در سال ۱۹۱۵ آغاز شد، که این امکان را بوجود آورد که بتوان به صورت کمی سرآغاز، تکامل و سرانجام جهان به عنوان یک کل را توضیح داد. بیشتر نظریات نوین در کیهانشناسی بر پایه نسبیت عام و یا به طور خاص بر پایه مهبانگ بنا شدهاند.
آفرینش
در بسیاری از فرهنگها داستانهایی در توصیف سرآغاز جهان وجود دارند که ممکن است بتوان آنها را در چند گونه گروهبندی نمود. در یک گونه این داستانها جهان از یک تخم کیهانی زاییده میشود. از زمره اینگونه داستانها میتوان به شعر حماسی فنلاندی کالوالا، افسانه چینی پانگو و یا افسانه هندی براهماندا پورانه اشاره نمود. در افسانههای مشابهی جهان بهدست یک موجودیت یکتا آفریده شدهاست که از خود چیزی پراکنده و یا تولید می نماید، مانند مفهوم آدی بودا در بودیسم تبتی، افسانه گایا(مادر زمین) در یونان باستان، الهه آزتک در افسانه کواتلیکوئه، داستان خدای مصر باستان به نام آتوم و یا روایت آفرینش در کتاب آفرینش. در گونهای دیگر از این داستانها جهان از اجتماع خدایان مونث و مذکر پدیدآمدهاست، مانند رنگی و پاپا در افسانه مائوری. در دیگر داستانها جهان با استفاده از مواد از پیش موجود همچون پیکر خدایان درگذشته - مثلا از پیکر تیامات در حماسه بابلی انوما الیش و یا از یمیر غولپیکر در اساطیر اسکاندیناوی - و یا مواد پرهرجومرج مانند ایزاناگی و ایزانامی در اساطیر ژاپن. در سایر داستانها جهان از عناصری بنیادی منتشر میشود، مانند برهمن و پراکریتی و یا یین و یانگ در تائو.
مدلهای فلسفی
از قرن ششم پیش از میلاد فیلسوفان یونانی پیشاسقراطی نخستین مدلهای فلسفی شناخته شده از جهان را ایجاد نمودند. فیلسوفان یونانی نخستین متوجه شدهبودند که ظاهر میتواند گمراهکننده باشد و از همین رو به دنبال درک واقعیت نهفته در پشت ظاهر بودند. مثلا آنها متوجه قابلیت تغییر شکل ماده(مثلا یخ به آب به بخار) شدهبودند و چندین فیلسوف بر پایه این مشاهده پیشنهاد دادند که همه مواد که در ظاهر متفاوت، شکلهای مختلفی از یک ماده اولیه یا آرخه(به انگلیسی: arche) هستند. نخستین کسی که چنین پیشنهادی داد تالس بود که پیشنهاد نمود این ماده آب است. آناکسیماندروس، شاگرد تالس، پیشنهاد داد که همه چیز از آپایرون نامحدود آمدهاست. آناکسیماندروس عقیده داشت که باد به دلیل کیفیتهای جاذبه و دافعه آن باعث می شود که آرخه فشرده شود یا به شکل دیگری درآید. آناکساگوراس عنصر نوس(ذهن) را معرفینمود. هراکلیتوس آتش را معرفی کرد و از لوگوس سخن گفت. امپدوکلس چهار عنصر پیشنهاد نمود: خاک، آب، باد و آتش. نظریه عناصر چهارگانه وی بسیار مورد توجه قرارگرفت. همانند فیثاغورس، افلاطون نیز بر این باور بود که همه چیز از عدد تشکیل شدهاست و عناصر امپدوکلس به شکل اجسام افلاطونی هستند. دموکریتوس و فیلسوفان بعدی - که مهمترینشان لئوکیپوس بود - ئیشنهاد دادند که جهان از اتمهای تجزیهناپذیری تشکیل شدهاست که در خلاء حرکت میکنند. ارسطو باور نداشت که چنین چیزی امکانپذیر باشد زیرا هوا نیز مانند آب دربرابر حرکت مقاومت میکند.
اگرچه هراکلیتوس به تغییر ابدی اعتقاد داشت، پارمنیدس، فیلسوف تقریبا همدوره او بر این باور بود که تغییر تنها یک توهم است. واقعیت نهفته تا ابد بدون تغییر و در سکون میماند و ماهیت یکتایی دارد. پارامنیدس این واقعیت یکتا را به صورت τὸ ἐν (آن یگانه) نمایش دادهاست. نظریه پارامنیدس به نظر بسیاری از فیلسوفان ناپذیرفتنی مینمود، اما یکی از شاگردان او به نام زنون الئایی با چندین پارادوکس معروف آنها را به مجادله فراخواند. ارسطو با معرفی مفهوم بینهایت قابلشمارش و همچنین پیوستار تقسیمپذیر تا بینهایت، به این پارادوکسها پاسخ داد.
کانادا، فیلسوف هندی و بنیانگذار مدرسه وایششیکا، یک نظریه اتمگرایی معرفی کرد و پیشنهاد داد که نور و گرما اشکال مختلف یک ماده واحد هستند.
در قرن پنجم پیش از میلاد، دیگناگا،فیلسوف بودایی اتمگرا پیشنهاد نمود اکه اتمها به اندازه نقطه و بدون زمان هستند و از انرژی ساخته شدهاند. آنها وجود ماده اولیه را رد کردند و اعتقاد داشتند حرکت در واقع برقهای لحظهای جریانی از انرژی هستند.نظریه متناهیگرایی زمانی برآمده از دکترین آفرینش مشترک در بین سه دین ابراهیمی بود: یهودیت، مسیحیت و اسلام. جان فیلوپونوس، فیلسوف مسیحی، استدلالهایی بر علیه مواضع فیلسوفان یونانی در مورد نامتناهی بودن گذشته و آینده ارائه داد. این استدلالها توسط یکی از فیلسوفان اسلامی نخستین به نام ابویوسف کندی، فیلسوف یهودی به نام سعادیا گائون و متکلم اسلامی به نام امام محمد غزالی نیز استفاده شدهاست. آنها از فیزیک و متافیزیک ارسطو بهره جستند و دو استدلال منطقی در رد گذشته نامتناهی ارائه دادند. استدلال نخست در باب ناممکن بودن وجود بینهایت واقعی است، که اینگونه بیان میشود:
«یک بی نهایت واقعی وجود ندارد»
«سیر نامتناهی روبهگذشته رویدادها در زمان یک بینهایت واقعی است»
« \therefore سیر نامتناهی رو به گذشته رویدادها وجود ندارد»
دومین استدلال در باب ناممکن بودن تکمیل یک بینهایت از طریق افزودنهای پیاپی است. این استدلال به این صورت بیان شدهاست:
«یک بینهایت واقعی را نمیتوان از طریق افزایشهای پیاپی کامل نمود»
«سریهای زمانی اتفاقات گذشته با افزایشهای پیاپی کامل شدهاند»
« \therefore سریهای زمانی از اتفاقات گذشته نمیتواند بینهایت واقعی باشد»
هردوی این استدلالها توسط فیلسوفان و خداشناسان مسیحی نیز مورد اقتباس قرارگرفتهاند. بهویژه استدلال دومی که کانت در رساله آنتینومی خود در مورد زمان از آن استفاده نمود.
مدلهای نجومی
نخستین مدلهای نجومی جهان اندکی پس از شروع اخترشناسی توسط اخترشناسان بابلی پیشنهاد شد. آنها جهان را به شکل یک صفحه تخت میپنداشتند که در اقیانوسی غوطهور است واین پیشزمینه نقشههای یونانی مانند نقشههای آناکسیماندروس و هکاتئوس بود.
بعدها اخترشناسان یونانی با مشاهده حرکت اجرام آسمانی به این اندیشه افتادند که مدلهای ژرفتری از جهان را بر پایه شواهد تجربی ابداع کنند. نخستین مدل منطقی توسط اودوکسوس کنیدوسی ارائه شد. طبق تعبیر فیزیکی ارسطو از این مدل کرههای آسمانی تا ابد با سرعت یکنواخت به دور زمین ثابت میگردند. ماده عادی کاملا در درون کره خارجی قرارگرفتهاست. این مدل توسط کالیپوس اصلاح شد و بعد از اینکه کرههای هم مرکز از آن حذف شد با مشاهدات نجومی بطلمیوس تقریبا در سازگاری کامل بود. موفقیت این مدل تا حدود زیادی مدیون این اصل ریاضی است که هر تابعی (مثلا تابع موقعیت یک سیاره) را میتوان به صورت مجموعهای از توابع دایرهای (حالات فوریه) درآورد. سایر دانشمندان یونانی مانند فیلسوف مکتب فیثاغوری، فیلولائوس به این اصل رسیدند که در مرکز جهان یک آتش مرکزی قرار دارد که زمین، خورشید، ماه و سایر سیارات در حرکت دایرهای با سرعت یکنواخت به دور آن میچرخند.
آریستارخوس ساموسی، اخترشناس یونانی نخستین فرد شناختهشدهایست که مدلی خورشید مرکزی برای جهان راائه داد. اگرچه متون اصلی وی گمشدهاند، اما ارشمیدس در کتاب «جدول اعداد ماسه» به این مدل اشاره کرده و نظریه خورشید-مرکزی وی را توصیف میکند. ارشمیدس چنین مینویسد(ترجمه از متن انگلیسی):
شما شاه گلون مستحضر هستید که جهان نامیاست که بیشتر اخترشناسان برای کرهای برگزیدهاند که مرکز آن مرکز زمین است و شعاع آن برابر طول خط مستقیمی است که از مرکز زمین به مرکز خورشید میرسد. همانگونه که از اخترشناسان به گوشتان رسیدهاست عقیده عموم بر این است. حال آنکه آریستارخوس کتابی بیرون دادهاست که شامل فرضیات مشخصی است که در آن به نظر میرسد در نتیجه فرضهای صورتگرفته، جهان در حقیقت بسیار یزرگتر از «جهانی» است که پیشتر عرض کردم. فرضیات آن بر این است که ستارگان ثابت و خورشید حرکتی نداشته و زمین به دور خورشید و بر روی محیط یک دایره میگردد و خورشید در مرکز این مدار قرار دارد و کره ستارگان ثابت که در اطراف مرکز خورشید قرار گرفتهاند به قدری بزرگ است که که دایرهای که بنا بر فرضیات وی زمین در آن به دور خورشید می گردد تنها کسر کوچکی از فاصله ستارگان ثابت است.
آریستاخوس اعتقاد داشت که ستارگان بسیار دور هستند و به همین دلیل هیچگونه اختلاف منظری مشاهده نمیشود. یعنی ستارگان هنگامی که زمین به دور خورشید میگردد هیچ حرکتی نسبت به یکدیگر ندارند. ستارگان در واقع از آنچه بهطور عمومی در دوران باستان میپنداشتند، بسیار دورتر هستند و به همین دلیل اختلاف منظر ستارهای تنها با ابزارهای دقیق قابل اندازهگیری است. در آن دوران مدل زمین-مرکز که با اختلاف منظر سیارهای همخوانی داشت را به عنوان توضیحی برای علت عدم مشاهده اختلاف منظر ستارهای در نظر میگرفتند. آنچنانکه از ظواهر برمیآید مدل خورشید-مرکز قویا رد شدهبود، چنانچه در پاراگرافی از افلاطون چنین آمده است:
کلئانتس [یکی از فیلسوفان همدوره آریستارخوس و سردسته رواقیون ] فکر میکرد که وظیفه یونانیها این بود که آریستارخوس ساموسی را به اتهام حرمتشکنی از طریق نسبت دادن حرکت به قلب جهان [زمین] محاکمه نمایند... او فکر میکند که آسمان ثابت است و زمین در مسیر دایرهای میگردد و همزمان به دور محور خویش نیز میچرخد.
تنها نام شناخته شده دیگر از اخترشناسانی که از مدل خورشید-مرکز آریستارخوس حمایت نمود، سلوکوس سلوکیهای است که اخترشناسی یونانیگرا (هلنیست) بود. بنا بر نظر پلوتارک، سلوکوس نخستین کسی بود که مدل خورشید-مرکز را از راه استدلال اثبات نمود اما چگونگی استدلالش مشخص نیست. احتمالا استدلال سوکوس مرتبط با پدیده جزر و مد بوده است. به نظر استرابو، سلوکوس نخستین کسی بود که بیان نمود جزر و مد ناشی از جاذبه ماه است و ارتفاع آن به موقعیت نسبی ماه به خورشید بستگی دارد. احتما دیگر آن است که سلوکوس نظریه خورشید-مرکز را با استفاده از تعیین ثوابت یک مدل هندسی برای این نظریه و ابداع روشهایی برای محاسبه موقعیت سیارات با استفاه از این مدل، اثبات نموده باد، همانند کاری که کوپرنیک در قرن شانزدهم انجام داد.در خلال قرون وسطی مدلهای خورشید مرکز توسط آریابهاتا، اخترشناس هندی و همچنین ابوسعید سجزی و ابومعشر بلخی ، اخترشناسان ایرانی نیز پیشنهاد شدهاند.
keywords : تماشا،سایت تماشا،مقاله تماشا